dancingwithquestions

بفرمایید آب انگور :)

Tag: اسلام

نقویت و قطبیت

بسمک النقیهم

امروز در اکانت فیس بوک واقعی خود بعد از مدتها به قول معروف چرخ می زدم. دوستی از شاهین نجفی حمایت کرده بود، یکی از فامیل های او قصد ارشادش را داشت. و حتی بعد از وارد شدن بقیه مرتبطین فامیلی و رفاقتی کار به تهدید هم کشیده بود! دوستی درباره اسلام رحمانی نوشته بود و دوست دیگرم قصد راهنمایی او را داشت. فردی دیگر از اعراب بد گفته بود و دوستی از دوستهای او قصد داشت سر این پیکان خشم را به سمت مذهب بچرخاند و افراد دیگر هم وارد شده بودند و جدلی بنیادی در گرفته بود.حال که هر کلاس درسی، تاکسی ،هرجا که مردم کمتر ریش و پشم ببینند و جرات کنند دهانشان را باز کنند و حتی کانون گرم خانواده ها محل جدل موافقان و مخالفان است؛ سوالی که پیش می آید این است که با تشکیل نقویت و ادامه مستمر آن، آیا ابن جنبش جامعه ایران را به یک جامعه قطبی تبدیل کرده است؟ یا این قطبیت است که نقویت را ایجاد کرده است؟!

قرن های سیاه جامعه ایران در مقایسه با همتاهای اروپایی اش بسیار طولانی ست. بعضی حتی شروع آن را به قبل از اسلام و سلسله ساسانی نیز باز می گردانند. متاسفانه از قبل از اسلام  اطلاعات جامعی موجود نمی باشد اما بعد از اسلام داستان های زیادی وجود دارد که این سیاهی به طور پراکنده در آن اشاره شده است. خیام نه تنها در زمان زندگی به خاطر عقایدش در عذاب بود بلکه حتی پس از مرگ نیز پیکرش بر جزم اندیشان زمان گران آمد. حافظ و رازی قربانی کتاب سوزی شدند. حتی اولین زن ایرانی که در زمان قاجار حجاب از سر برداشت خفه شد و پیکرش در چاه انداخته شد.

مسلم است که هر اندازه که بر خط تاریخ به گذشته برگردیم، به دلیل نبود وسایل ارتباط جمعی و تاریخ نگاری وابسته به قدرت مستندات کمتری از این مطالب پیدا می کنیم. یکی از نویسندگانی که به تفصیل جامعه نه چندان دور ایران را به تصویر کشیده است، میرزا محمد علی محلاتی معروف به حاج سیاح می باشد. حاج سیاح بعد از 18 سال دوری و سفر به وطن ناصرالدین شاهی باز می گردد و به سفر خود در ایران ادامه می دهد. نتیجه این سفرها تصویری مستند از جامعه ای متلاشی، در حال پسرفت وعقب مانده است. مردمی که با کلاه شرعی آخوند در کرمان زن و دختر خود را چند ساعت به فروش می رسانند و در یزد اقلیت زرتشتی که نمی تواند سوار بر استر بماند اگر مسلمانی پیاده راه برود و از تمام حقوق یک انسان محروم است. دهاتی که در آن مردی به دلیل زیبایی همسرش مرتد خوانده می شود و آخوندی که همسر و خانه او را تصاحب می کند. مملکتی کاملا فئودالی که مانند تمام جوامع ارباب سالاری در تاریخ، با اتحاد محورهای مذهب و قدرت به حکومت غیر اخلاقی خود بر جامعه ادامه می دهد. حتی خود حاج سیاح در این فضا سالم نمی ماند و به دلیل نوشتن نامه ای انتقاد آمیز بیست ماه به زندان می رود.

در طول قرون مذهبی ها با سلاح ارتداد، قدرت های موازی قانون و درون قانونی و بی سوادی توده مردم جامعه را در دوران سیاه نگاه داشتند. پهلوی ها مستقیم و غیر مستقیم سعی در تغییر این وضعیت داشتند. حال چه اندازه موفق بودند و حتی به این جریان کمک کردند بحثی جداست. اما به نظر دونیم، جدا از سوابق طولانی دوران سیاه نفوذ مذهب بر ایران و مبارزه پنهان و آشکار بر علیه آن، نقطه عطف جریان مبارزه با دین در ایران را خمینی کبیر شکل داد! خمینی نه تنها قوانین شریعت را(که مسلما قوانینی انسانی به نظر بنده نیستند) را از پستوهای تاریک حوزه بیرون کشید و با شدت شدیدتری به جامعه تزریق کرد بلکه با اعلام ارتش بیست میلیونی، نسلی جوان ساخت که تعدادشان به طرز خنده داری از نسل قبلی بیشتر شد. خمینی و اعقابش نه تنها تمام کاستی هایی که یک کشور جهان سومی می تواند داشته باشد، در چشم این «بچه شیعه های آینده» با دین مرتبط کردند بلکه دین نه چندان زیبای اسلام را به زور تدریس، تکرار، تکرار و تکرار کردند. شاید همین جوانان مرتد حال حاضر اگر در ایرانی غیر اسلامی بزرگ می شدند، نه تنها قران را نخوانده بودند، تاریخ اسلام را نمی دانستند بلکه خیلی هم مسلمان بودند! به نظر شوخی تاریخی می آید، زیرا آنها نه تنها درب آشنایی با دین را به این نسل جوان که با فرمان خودشان ساخته شده بود گشودند بلکه با تصمیمات غلط در زمینه های اجتماعی مانند پوشش، روابط جنسی و محدود کردن هنر زمینه تنفر نسبت به آن را حتی در بخشی از جامعه که حوصله فکر کردن به این مسائل را در حالت معمولی نیز ندارد، ایجاد کردند.

اما چشم بسته بر حقیقتی چنین تابان، ماله کشان اسلامی با حمایت بی بی سی عظمی و باقی اقمار رسانه های غربی در روزها و هفته های اخیر مستقیم و غیر مستقیم سعی در القای این مطلب دارند که نقویت و فعالیت های آن در جامعه ایجاد قطبیت می کند. گذشته از این مساله که شاید شخصی بگوید در چنین مقطعی شاید قطبیت برای جامعه ای از هم گسیخته فرهنگی و اجتماعی مانند ایران دارویی تلخ اما موثر است؛ ناظران انگلیسی پسند توجه نمی کنند که ما، اکثریت جوان جامعه حاصل فرمان ارتش بیست میلیونی و تصمیمات بعدی همان نظام مورد اشاره هستیم. قطبیت توسط ما به وجود نیامده است. قطبیت به ما تحمیل شده است. اگر به سابقه طولانی دوران سیاه در تاریخ کشورمان  بنگریم و به مقایسه بلای حاصل در ایران و اروپا بپردازیم، باید حق بدهیم که فریاد دادخواهی ما بلندتر و رساتر از همتای دوران رنسانس ما باشد. وابستگان سابق در ایران یا دفتر داران امروز در غرب فراموش می کنند، لحظه لحظه زندگی یک نوگل باغ انقلاب اسلامی در مسیر این راه تقریبا نامتناهی خیر و شر گذشت و می گذرد! اما شما بنا به صلاحدید آینده سیاسی خود و اربابتان یا در بهترین قصد و غرض حفظ اسلام عزیز، حقیقت را به صورت دیگری نشان می دهید.

به یاد آیه 40 سوره زخرف افتادم:
آیا تو مى توانى سخن خود را به گوش کران برسانى؟ یا کوران و کسانى را که در گمراهى آشکارى هستند هدایت کنى؟!

امیدوارم که خواندن آیه ای از قران مقدس برای شما در مورد خودتان توهین تلقی نشود. از خواب برخیزید! در طلایه جنبش روشنگرانه ایران، نقویت و جنبش های موازی و پشتیبان دین زدایی به پیش می تازند تا این زخم چرکین را هر روز بیش از پیش باز کنند. شاید که هوایی بخورد و لازم نباشد ما از بدنه این جامعه بریده شویم یا شما(با اینکه شما احتمال مورد دوم را هنوز نمی دهید). نقویت و شرکا به شما یادآوری می کنند که عقاید شما برای خود شما مهم است، اما عقیده من که همان بی اعتقادی به اعتقادات شماست نیز برای من مهم است و ما دیگر بر نمی تابیم که شهروند درجه دو یا حتی شهروند مرده و زندانی باشیم وقتی شما در سیاهی جنایتکار شب، شهر را امن و امان فریاد می زنید. حال بر شماست که بر آزادی با راستی درود بفرستید و بپذیرید که هرگونه اثری از اسلام را از تفکرات سیاسی خود برای آینده ایران بزدایید یا گرد ما بچرخید. اما ناچار باید بدانید؛ بنا به جبر جغرافیایی، ما به راستی بچه های جنگیم.

و من النقی نوقیئکم

صحابه سوال کننده و دونیم شونده
بیست و پنجم جماعی الاول سال دوم نقوی
سامرای منقئه

درسهایی درباره اسلام نوشته ایگناتس گلدزیهر – ترجمه فارسی

http://uc.irpdf.com/uploads/1337511966.pdf

دین در خانواده محمد – 5

بخش پنجم – فامیل و احناف

احناف گروهی بسیار تاثیرگذار در زمان محمد در مکه بودند. این گروه  از افراد مختلفی که ادیان و آیین های مختلف داشتند، تشکیل شده بود. حنفا، عجیب ترین و متفاوت ترین گروه در تاریخ بودند که خود را به ابراهیم و نوح مرتبط کردند. احناف در واقع گروه کوچکی از افراد صاحب نفوذ بودند که توسط چهار تن که همه از اقوام دور و نزدیک محمد بودند، تشکیل شده بود. این افراد عبارت بودند از زید بن عمرو بن نفیل، ورقه بن نوفل، عبیدالله بن جحش و عثمان بن الهویریث.(1

این چهار نفر خود را از نسل لوی بن غالب که یکی از اجداد محمد نیز بود می دانستند. همینطور ورقه بن نوفل و عثمان بن الهویریث پسر عمو و پسر عمه خدیجه بودند. همچنین عبیدالله بن جحش که پسرعمه محمد بود و بعدها محمد با بیوه او، ام حبیبه ازدواج کرد.(2) این گروه بیشتر در مکه متمرکز بودند و در بقیه نقاط شبه جزیره عرب ناشناخته بودند به جز امیه بن ابی الصلط، پسر عمه محمد که به نظر می رسد، عضو این گروه بوده است و در طائف می زیست.

آموزه ها و رفتار این گروه بسیار غیر عادی برای یک گروه یه اصطلاح مذهبی-اخلاقی است، آنها از یک طرف روزها و حتی ماهها در غارها ریاضت یا تحنف می کردند و از طرف دیگر به راحتی به دختران جوان تجاوز می کردند. ورقه بن نوفل در شعری شرح تجاوز و لذتی که این عمل داشته است را به تصویر می کشد و حتی بقیه را به انجام این کار تشویق می کند!(3

بسیاری از کاهنین آیین جن در این گروه عضویت داشتند. همینطور احناف عبادتی گروهی و شعر مانند داشتند که بسیار شبیه عبادت در آیین جن بود(4) آنها نه تنها ادعای ارتباط با اجنه را داشتند بلکه آنها را گروهی خبررسان و گشاینده کارهای سخت نیز می دانستند! یکی از معروفترین کسانی که ادعای ارتباط با اجنه را داشت، امیه بن ابی صلط بود. او کسی بود که ادعا کرد که سلیمان پیامبرقدرت تسلط بر تمام اجنه را داشته است و جمله ای عبادت گونه و راز مانند را از زبان جن هایی که در ارتباط بود بازگو کرد، که در آن زمان به جمله ای بسیار فراگیر در شبه جزیره عرب تبدیل شد: بسمک اللهم، یا به نام تو خدایا.(5

مشخص است که این گروه بیشترین تاثیر را بر محمد جوان گذاشتند و هنگامی که او ازتحنف در حرا بهت زده و ترس آلود برگشت، و ادعا کرد که جنی گلوی او را سه بار گرفته و فشرده، او را متقاعد کردند که او پیامبر است.(6) بسیاری از تاریخ دانان ورقه بن نوفل را خالق آیات ابتدایی قران می دانند. هر چه قدر هم به این ادعا به دیده تردید نگاه کنیم، این حقیقت را نمی توان کتمان کرد که محمد بعد از مرگ ورقه قصد خودکشی داشته است و به روایات مختلف بین 40 روز تا 3 سال هیچگونه آیه جدیدی بر او نازل نشد!(7

1- Ibn Hisham, I, 242
2- Ibn Hisham, I, 63,76
3- Al Asbahani, Al-Agani, III, 118
4- Jawad Ali, al-Mufassal Fi Tarikh al-Arab Khabl al-Islam, VI, 461
5- Al-Dumeiri, Al-Hawan, II, 195
6- Sahih al-Bukhari, I, 4
7- Halabieh, I,421


بخش قبل

صحابه سوال کننده و دونیم شونده

DancingQuestioner

SSVD69@gmail.com

درسهایی از قران –آذرخش – 3

در اساطیر ایران خدای باران تیشتر، به یاری اهورا مزدا به اپوش دیو می تازد، و با گرز گرانش بر اسپنجروش (دیو ساکن ابرها که جلوی باران را می گیرد) ضربه می زند. اسپنجروش از این ضربه می غرد و تندر و آذرخش پیدا می شود.(1)فرسنگها آن سو تر در افسانه های نورس خدایی با نام مشابه به نام ثور محافظ آدمیان و خدایان است. بر پشت ارابه ای که دو بز جادویی ان را مي كشند، نشسته بر آسمان می راند، و هنگامی که میولنگ( چکش افسانه ای) را می چرخاند، رعد و برق آسمان را در بر می گیرد.

هر پدیده طبیعی هزاران سال پیش مطلبی حیرت آور و غیر قابل توضیح بود؛ و اقوام مختلف سعی در نوجیه این پدیده ها داشتند. هدف از آوردن افسانه های مختلف در این مورد، دیدن شباهت های آنها و همینطور تفاوت های آنهاست. حال اگر به تعریف داستان ها برگردیم، در یونان خدای خدایان زئوس از آذرخشی که به طور مخصوص برای او توسط تیتان ها درست می شود، استفاده کرده تا با دشمنان خدایان بجنگد. فرسنگ ها آنط رف تر در شبه جزیره عرب، محمد هم به این پدیده به عنوان سلاحی قدرتمند که تنها در دست الله است یاد می کند. الله در قران آذرخش را وسیله ای بیم زا توصیف می کند، که بر هر کس که او بخواهد برخورد خواهد کرد (2

تصویری که موسی از رعد برق در کتاب پیدایش داده است، یکی از افسانه های موردعلاقه دونیم است. یهوه بعد از طوفان نوح و قول دادن به نوع بشر که دیگر این کار را تکرار نکند؛ کمانی را در میان ابرها قرار می دهد تا این قضیه را به خود یادآوری کند(3
گذشته از این مطلب که بعضی از مفسرین این کمان را رنگین کمان و بعضی رعد و برق تفسیر کرده اند. همین که خدای موسی، از کارش پشیمان می شود و حتی ممکن است طوفان 11 ماهه و نابودی میلیون ها انسان و حیوان را فراموش کند، و به نشانه ای در آسمان احتیاج دارد که قول خود را به یاد بیاورد، در نوع خود جالب است!

در هر صورت، همانطور که رعد و برق با گرز و چکش ایجاد نمی شود یا با طبل ریژین(خدای تندر در شینتو)، همانطور که سلاحی در دست زئوس یا ساعت زنگ دار یهوه نیست؛ به همان صورت اسلحه ای در دستان خدای محمد هم نمی باشد. شما اگر در هنگام رعد و برق در خانه
بمانید، حتی اگر با خدای محمد دشمن باشید امن ترید تا اینکه زیر یک درخت تنها بروید. یا چند بازیکن فوتبال که چند سال پیش در جریان مسابقه در جنوب آفریقا مردند، دشمنان الله نبودند. یا حداقل به اندازه ما دشمن نبودند!

1- بندهش 63
2- قران- رعد 12-13
3- پیدایش 13:9-14

بخش قبل   ——-  بخش بعد

صحابه سوال کننده و دونیم شونده

DancingQuestioner

SSVD69@gmail.com

درسهایی از قران – آفرینش انسان – 2

*واژه خدا در اين مطالب به خداي اديان يهودي، مسيحي و اسلام اطلاق مي شود كه با وجود تفاوت هاي اشكار در مسايل مختلف، به نظر بسیاری داراي ريشه پيدايش مشترك و محصول وام گيري مسيحيت از يهوديت و همينطور اسلام از هردوست!

*واژه كتب مقدس براي مجموع كتابهاي عهد قديم، عهد جديد و قران امده است!

آفرينش آدم به عنوان اولين انسان، يكي از داستانهاي تكراري در كتب مقدس است. جدا از اشاره هاي فراوانی كه در عهد قديم به او شده است، در عهد جديد ٩ بار و همينطور در قران ٢٦ مرتبه( تنها نام ١٧ مرتبه)  به او اشاره شده است.

در قران و عهد قديم هر دو به افرينش انسان از خاك اشاره شده است! (1) با توجه به ساختار بدن انسان كه بيشتر از پروتئين(كربن)، اب و كلسيم تشكيل شده است و  مواد اصلي تشكيل دهنده خاك كه سيليكون ها و باقي مواد معدني ست؛ اين سوال پيش مي ايد كه چه خاكي را خدا براي افرينش ادم مورد استفاده قرار داده است؟

همچنين در قران امده است كه:”همه شما رااز يك انسان افريد و همسر او را نيز از او خلق كرد.”(2). همچنين در عهد قديم افرينش حوا را از دنده ادم مي داند (3) مي دانيم كه جنس مذكر ٢٢ جفت كروموزوم (ایکس), و تنها يك جفت نا متقارن (ایکس) و (وای) دارد! اما در مقابل جنس مونث تنها داراي ٢٣ جفت كروموزوم (ایکس) است! اگر داستان با توجه به علم امروزي به اين صورت بود كه اول زن به عنوان موجودي كه داراي تقارن كروموزوم است، افريده شد و سپس با تغييري كوچك در كروموزوم او مرد به وجود مي امد، به نظر ما منطقي تر به نظر مي رسيد! حال اگر به سنت ماله كشي اسلامي به عنوان تمثيل هم نگاه كنيم، حتي اين تمثيل ها بر خلاف نظريه فرگشت هستند!

از طرف ديگر كتب مقدس تنها به افرينش يك نوع انسان تاكيد مي كنند و به انواع ديگر انسان مانند homo habilis, homo erectus, homo rudolfenis, homo georgicus, homo ergaster, homo antecessor, homo cepranensis, homo heidelbergenesis, homo neanderthalensis, homo rhodesiensis, homo idalto and homo floresiensis كه تا به حال توسط دانشمندان كشف شده اند اشاره نمي كند! ايا اين امر دليل ديگري غير از نااگاهي موسي و همينطور دنباله روان او، از وجود انواع مختلف انسان مي تواند داشته باشد؟

همچنين در قران افرينش حوا را به دليل راحتي و يا آرامش مرد مي داند(4) و همينطور در عهد قديم خدا مي گويد كه اين خوب نيست كه ادم تنها باشد و حوا را مي افريند!(5) سوالي كه همواره مغز دونيم نوجوان را مي خراشيد اين بود كه ايا تمام حيوانات مرد بودند و براي اينكه احساس تنهايي كردند، خدا ماده انها را آفريد؟ يعني مانند انسان اول زرافه مذكر بود و براي اينكه احساس تنهايي نكند و راحت تر باشد، زرافه ماده افريده شد يا فقط اين داستان براي نوع انسان اتفاق افتاد!؟

حال به روش قرائتی که این نوشتار از برنامه های او الهام گرفته شده است؛ می زنیم به صحرای کربلا و چندی از اسطوره های پاگان و ادیان به اصطلاح بت پرست را در این زمینه مورد بررسی قرار می دهیم.

در اسطوره های ایرانی ششمین چیزی که آفریده شد، کیومرث بود(6)، همینطور در اساطیر یونان، اولین انسانی که به دستور زئوس، توسط پرومتئوس، تیتان خوب ساخته می شود مرد است و بعد از هدیه آتش از طرف پرومتئوس و خشم زئوس اولین زن برای نوعی تنبیه و به عنوان هدیه ای سم آلود توسط زئوس و هفایستوس ساخته می شود.(7) حال اگر از همین ششمین روز بگذریم که در بعضی از این افسانه ها مشترک هستند؛ به نظر دونیم عجیب نیست که این سه افسانه اینقدر به هم شبیه باشند. بعد از دوران انتقالی و شروع مردسالاری بر زمین، حتی نویسندگان برجسته ای مانند موسی نمی توانستند تصور کنند که اولین انسان امکان دارد که زن هم باشد.

همچنین همانطور که اشاره شد، در اسطوره های یونان، مردها و زن ها هر دو از گل، یک بار توسط پرومتئوس و بار دیگر توسط هفایستوس ساخته می شوند(8) و دوباره کیومرث هم به همین ترتیب به همراه گاو نخستین از زمین درست می شود(9) شاید از اولین وسایلی که بشر ساخت همان ظرف باشد که به وسیله گل ساخته می شد. انسان در عصر سفال گری شاهد بود که چه راحت وزیبا ترکیب آب و خاک  را می توان شکل داد و از آن وسایل مختلف ساخت. دونیم فکر می کند ، که اگر او هم در زمان موسی می زیست، بهترین وسیله ای که به خاطرش می رسید که از آن می توان انسان نخستین را ساخت، همان ترکیب آب و خاک  یا همان گل باشد!

از طرف دیگر، در اساطیر ایران، بابل، اسکاندیناوی، ژاپن و … تنها و تنها از آفرینش یک نوع انسان سخن به میان آمده است. و تنها دلیلی که دارد این است که آنها هم مانند موسی از وجود انواع دیگر انسان بی اطلاع بودند!

مشخص است که اساطیر، مخصوصا اسطوره هایی که از نظر جغرافیایی به هم نزدیکی دارند، دارای ارتباط های ملموس و غیر ملموسی هستند. و نظر دونیم این نیست که در تمام افسانه ها انسان از گل درست شده است. در افسانه های ایرانی، مشی و مشیانه قبل از زرتشت و همینطور بعد از زروانی بدین صورت است که از کرباس می رویند یا در اسطوره های نورس(اسکاندیناوی)، اسک و ایمبلا به همین ترتیب از درخت جان می گیرند و یا در اساطیر بابل خدایی گناه کار کشته می شود و از خون او برای شکل گیری اولین انسان استفاده می شود. اینجا به نظر می رسد بنا به دوره تاریخی، موقعیت جغرافیایی، میزان اهمیت طبیعت، جنگاوری، دامداری، کشاورزی و … و از همه مهم تر تخیل نویسنده اولیه و همینطور نویسنده هایی که آن را در طول تاریخ به سلیقه خود بازنویسی می کنند، مطالب این افسانه ها متفاوت می شوند. اما تنها باید به این نکته توجه کنیم که داستانی که موسی ساخته و توسط عیسی و محمد تکرار و تایید شده است(شاید با تغییرات خیلی جزیی در اسلام)، تنها داستانی ست، که هر قومی چند هزار سال پیش برای توجیه به وجود آمدن دنیا از خود اختراع می کرده است. نه مطلبی علمی قابل تاییدی است و نه تمثیلی بی مانند و بدون اشتباه!

1- Genesis: 2-7سجده 26-28-33 ، حجر7 ؛9،
2- نساء،١
3- Genesis: 2- 21, 22
4- اعراف، ١٨٩
5- Genesis: 2-18
6- بندهش، 14
7- هسوئید (به دلیل در دسترس نبودن کتاب تنها از حافظه برای نوشتن این بخش استفاده شده است
8- هسوئید
9- بندهش 14

بخش قبل   ——-  بخش بعد

صحابه سوال کننده و دونیم شونده

DancingQuestioner

SSVD69@gmail.com

درسهایی از قران – ورود – 1

سالهای کودکی ما بدون شک با جنگ، تحریم، کمیته، پاسدار و  صف شیر و هزار تا بدبختی دیگر گذشت. اما یک بخش ثابت آن را می توان درس هایی از قران آخوند قرائتی بیان کرد که وسط برنامه کودک، قبل از فیلم، بعد از سریال و در طول تمام سالهای سیطره نظام اسلامی بر ایران عضو ثابت برنامه های تلویزیون بوده است. من خودم از کسانی بودم که با وجود نفرت نسبت به اسلام و آخوند از زمان کودکی از جلوی حرف های آنها فرار نمی کردم. همواره اگر فرصتی بود این برنامه ها را نگاه می کردم و همان جا با عقل بچه گانه ام به نقد آن می نشستم. بعدها که با جنبه های مختلف ادیان مختلف آشناتر شدم، آرزو داشتم که رسانه ای هم در اختیار من قرار بگیرد تا درس هایی از قران بدهم. پس به برنامه امروز ما خوش آمدید. آغاز درس هایی از قران را اعلام می کنم.

در این مجموعه شما نه تنها با درس هایی از قران آشنا خواهید شد بلکه ارتباط آن را با ادیان دیگر، منشا ساخته شدن آن و سوال هایی که پیرامون در تاریخ یا علم به وجود می آید را مورد بررسی قرار می دهیم. با اشراف محدودی که به مسائل مطرح شده در وبلاگ های نقد قران دارم؛ سعی می کنم از مطالب تکراری و بارها بررسی شده اجتناب کنم تا جایی که احساس کنم که مطلبی مورد بررسی کامل قرار نگرفته است.

با تشکر از دوست خوبم ابوحکیم عزیز که ضرورت این درس ها را دوباره با سوال زیبایش به من یادآوری کرد!

در این دروس از ترجمه های مختلف قران مخصوصا آقای خرمشاهی استفاده می شودوهمچنین تمام متن های عهد جدید و عهد قدیم از کینگ جیمز، آغاز شده در 1604 و منتشر شده در 1611 استفاده خواهد شد.بقیه منابع در خلال سطور اشاره خواهد شد

با سلام و درود خدمت آقای قرائتی، از طرف یکی از بینندگان ثابت برنامه هایش! امیدوارم مطالب این دروس آموزنده و جذاب باشد. حداقل جذاب تر از نمونه آخوندی آن.

با احترام
دونیم


بخش بعد 

صحابه سوال کننده و دونیم شونده

DancingQuestioner

SSVD69@gmail.com

دین در خانواده محمد – 4

بخش چهارم – خدیجه و وابستگان – اولین همسر

بیشتر تاریخ دانان مسلمان بر این عقیده اند که خدیجه مسیحی و پیرو مذهب کاتولیک بوده است. اما با رجوع به همان کتاب ها می بینیم که خانواده خدیجه پیرو و حامی آیین های مختلفی بودند

خدیجه قبل از محمد با شخصی به نام نباش بن زراره بن وقدان ازدواج می کند. یک پیشگوی معروف آیین جن که نفوذ و قدرت زیادی در جامعه آن روز اعراب داشت.(1) ابوبکر، خلیفه اول مسلمین از نزدیک ترین پیروان او به شمار می رفته است. همین موقعیت اجتماعی و ثروتی که از منزلت مشاوره با یک پیشگو در آن زمان به دست می آمد، می تواند توضیحی باشد برای ثروت و مکنت خدیجه در زمان آشنایی با محمد

در میان آنها راقیه که یکی از کاهنین آیین جن در مکه و همینطور خواهر ورقه بن نوفل بود.(2) ورقه، پسر عموی خدیجه  و یکی از رهبران و بنیانگذارن گروه حنیف بود که روزها و ماهها در غار حرا به تحنف می گذراند(3) در ترجمه های امروزی حنف در لغت به معنی ترک و تحنف نوعی ریاضت بود که در این آیین انجام می شده است. و کسانی که در این گروه عضویت داشتند خود را احناف یا حنفا می نامیدند! البته معلوم نیست که این گروه که از پیروان آیین های مختلف نشکیل شده بود، خود را به این نام می خواندند و یا این دیگران بودند که آنها را به این نام ملقب کرده بودند. زیرا لغت حنف از ریشه آرامی به معانی کافر، حیله گر و دورو آمده است.(4

1- Ibn Darid, Al-Ishtiqaq, 88, 89
2- Ibn Hisham, I, 128
3- Hyppolytus, The Refutation of all heresies, book VI, chapter XIII
4- Jawad Ali, Al Mufassal, vi, 454

بخش قبل/بخش بعد

صحابه سوال کننده و دونیم شونده

DancingQuestioner

SSVD69@gmail.com

دین در خانواده محمد – 3

بخش سوم- ابوطالب- عمو

هنگامی که به بررسی دین در خانواده محمد می پردازیم. یکی از مهم ترین و تاثیرگذار ترین شخصیت های زندگی او کسی نیست جز ابوطالب، عموی محمد که بعد از مرگ عبدالمطلب سرپرستی او را به عهده می گیرد

ابوطالب مانند پدرش که همانطور که دیدیم حامی و پیرو راستین دین جن بود و حتی حاضر بود پسرش را در این راه قربانی کند؛ به این دین جن اعتقاد راسخ داشت. بارها مشاوره های او با فال بینان و کاهنان این آیین گزارش شده است. ابن هشام از پیشگویی به نام لهب بن احجن بن کعب از قبیله ازد نام می برد که ابوطالب به کرات برای مشورت پیش او می رفته است! و همینطور محمد جوان را برای معالجه و درمان به او نشان می داده است.(1

حلبیه وجود بیماری مشابه محمد در خانواده عموی محمد را گزارش می کند. طالب بزرگترین پسر عموی محمد هم به فراموشی و رعشه مبتلا بوده است، تا جایی که روزی از خانه خارج شده و هیچگاه پیدا نمی شود!(2) پسر دیگر ابوطالب به نام جعفر نیز به این مرض مبتلا بوده است و به علاوه اعراب آن زمان او را مبتلا به (عین الجن) نیز می دانستند. عین الجن یا چشم شیطان به حالتی گفته می شده است که اگر دارنده این چشم به کسی نگاه کند، آن فرد به رعشه یا حالات بد مشابه مبتلا می شود!(3
بعد از اعلام پیامبری محمد، مادر جعفر پیش او می آید و می گوید:

ای پیامبر الله، پسرم جعفر (چشم شیطان) دارد. آیا ممکن است که شما اعمال رقیه را بر روی او انجام بدهید؟ و محمد جواب می دهد: بله(4

همانطور که قبلا گفته شد عمل رقیه, مناسکی در آیین جن بود که در آن راقی با برقراری ارتباط با جن قوی تر، جن ضعیف تر را از بدن مبتلا به جن خارج می کرد! و کاهنین آیین جن تنها کسانی بودند که می توانستند، راقی باشند!

بعدها وقتی روسای قبایل مکی پیش ابوطالب می آیند تا محمد را تحویل آنها دهد تا درباره او قضاوت کنند. ابوطالب برای دفاع از محمد، او را راقی و ساحری توصیف می کند که در غار حرا جادو می کند!(5

باید توجه داشته باشیم که در فرهنگ اعراب زمان محمد به دلیل نفوذ و منزلتی که آیین جن در بین مردم و روسای قبایل داشت، راقی یا ساحر شغلی بسیار خیر اندیش برای مردم تصور می شده است. ناگفته نماند که مردم در آن زمان احترامی آمیخته با ترس هم از این افراد به دلیل قدرت انتشار امراض و نفرین توسط جن شخصیشان را نیز داشتند! در هر صورت محمد نه تنها حرف های عمویش را تایید می کند بلکه بارها این جملات شعر مانند در مورد خودش را بازگو می کند!(6

همانطور که می بینیم، ابوطالب نیز مانند پدر بزرگ و مادر محمد از وابستگان آیین جن در عربستان بوده است و حتی برادر زاده اش را راقی و جادوگر معالج این آیین می خواند! و حتی حال عجیب نیست که از خود بپرسیم که شغل واقعی محمد در جوانی چه شغلی بوده است؟

1- Ibn Hisham, I, 147
2- Halabieh, I, 101, 432
3- Taj al-Arus, 5, 381
4- Halabieh, I, 407
5- Ibn Hisham, I, 189, 218
6- Ibn Hisham, I, 225

بخش قبل/بخش بعد

صحابه سوال کننده و دونیم شونده

DancingQuestioner

SSVD69@gmail.com 

دین در خانواده محمد – 2

بخش دوم- آمنه- مادر

همانطور که گفتیم، آمنه، دختر خواهر سودا بنت زهرا(زهره)، کاهنه اعظم دین جن در مکه بود. و همانطور دیدیم برای چه مطلبی عبدالمطلب او را به همسری عبدالله در میآورد.(1

محمد خردسال از بچگی دچار حمله های غش می شد. حلبیه گزارش داده است که حتی این حمله ها از یک سالگی او آغاز شده بود.(2) و همینطور صحیح البخاری و حلبیه این حمله ها را در بزرگسالی محمد گزارش کرده اند.(3

آمنه کسی بود که اعمال رقیه را بر روی او انجام می داد.(4) رقیه به عملی گفته می شد که شخص مدیوم با فراخوانی جن قوی تر سعی در بیرون رانی جن ضعیف تر داشت. و به کسی که این کار را انجام می داد، راقی گفته می شد! و تنها کاهنان دین جن می توانستند راقی باشند

به نظر نویسنده عجیب نیست، که خواهر زاده کاهنه اعظم دین جن و عروس حامی آیین جن، خود نیز کاهنه این آیین باشد. اما همین مطلب این مساله را نشان می دهد

1-Halabieh, I, 73,74
2- Halabieh, I, 98
3- Sahih al-Bukhari, I, 96; Halabieh, I, 406,407
4-Halabieh, I, 75

بخش قبل/بخش بعد

صحابه سوال کننده و دونیم شونده

DancingQuestioner

SSVD69@gmail.com

دین در خانواده محمد – 1

بخش یکم- عبدالمطلب – پدربزرگ

عبدالمطلب، رییس قبیله قریش، و همچنین پدر بزرگ محمد بود. اینکه چه دینی این شخصیت تاثیرگذار در زندگی محمد داشته است، می تواند قابل توجه باشد! عبدالمطلب پرستنده بت های اساف و نائله بود. اساف و نائله، دو کاهن اجنه بودند. سنت تاکید داشت که آنها به سنگ تبدیل شدند وقتی که در خانه کعبه عمل زنا انجام دادند. مجسمه های این دو بت، بر روی چاه زمزم هم نصب شده بود. ابن هشام، که قدیمی ترین کتاب درباره زندگی محمد را نوشته است، درباره عبادت این بت ها کنار چشمه زمزم صحبت کرده است! همچنین از قربانی حیوانات برای این بت ها خبر داده است.(1) از این قضیه می توان به این صورت برداشت کرد، که چاه زمزم به عبادت این دو بت-کاهن اختصاص داشته است. شواهدی هست که نشان می دهد، عبدالمطلب کسی هست که این چاه را به این دو بت-کاهن اختصاص داده است! یکم عبدالمطلب چاه زمزم را کنده است.(2) دوم، عبدالمطلب به وضوح یکی از عبادت کنندگان این دو بت بوده است. او می خواسته است تا یکی از پسران خودش را پای این بت-کاهن ها قربانی کند. نام آن پسر عبدالله، پدر محمد بود. هنگامی که عبدالمطلب می خواسته است با خنجرش قربانی را اجرا کند، برادرش پسرش را نجات می دهد.(3

رسم قربانی انسان برای اجنه یا شیاطین، رسمی بود که نه تنها مختص عربستان بلکه در خیلی از مکانهای دیگر دنیای کهن انجام می شده است. قربانی فرزند به شیطان حتی حالا در مکان های دورافتاده تایلند برگزار می شود. این واقعیت که عبدالمطلب قصد قربانی پسرش را در مقابل این دو مجسمه داشته است؛ نشان از وابستگی او به دین جنیان یا شیاطین داشته است

سومین مطلبی که نشان می دهد، عبدالمطلب این دو بت را بر چشمه زمزم قرار داده است؛ ارتباط تنگاتنگ او با کاهنین آیین اجنه بوده است! عبدالمطلب وقتی دچار مشکلی می شد با آنها مشورت می کرد. آنها مشاورانش بودند و او حتی راه زیادی پیمود تا با یک کاهن معروف مشورت کند، وقتی مشکلش با قبیله قریش بر سر چاه زمزم بالا گرفت! عبدالمطلب، کاهنه ای معروف را برای حکمیت در این قضیه در نظر گرفت. و این کاهنه همان کسی بود که بعدها دو کاهن خطرناک جن، سطیح و شک را به عنوان کاهنان بعد از خود انتخاب کرد.(4) الحبیبه درباره این دو کاهن جن می گوید

ایشان کاهنان اعظم بودند. کسانی که به اسرار دین جن دانایی و اشراف داشتند!(5

ابن هشام به این کاهنه معروف اشاره کرده است

او، کاهنه اعظم رییس قبیله سعد هثیم بود(6) وقتی مساله ای بین عبدالمطلب و بنی کلب پیش آمد، او پیش کاهنه جن به نام ربیعه بنت الاسدی برای حکمیت مراجعه می کند. (7) همچنین هشام، پدر عبدالمطلب با کاهنی از قبیله خوزیه مشاوره می کرده است!(8

تمام این مثال ها و مثال های فراوان دیگری این پیشنهاد را می دهد که خانواده محمد و بالاخص عبدالمطلب پرستندگان دین جن در عربستان بودند

اگر هنوز هم این مساله برای شما قابل قبول نیست، دو مورد دیگر هم به این موارد اضافه می کنم. عبدالمطلب پسرش عبدالله را از طریق کاهنه ای به نام خطبه به جن خاصی که آن کاهنه متصل بود، اختصاص می دهد. او پسرش را برای دیدار این کاهن به شهر خیبر می برد(9) هنگامی که او خطبه را دیدار می کند، مراتب آمادگی خود را برای قربانی پسرش در صورت دستور کاهنه ابراز می کند! مشخص است که فرزندان پیروان مذاهب مخفی و اسرارآمیز جن برای ارواح خبیثی که از طریق کاهن به او متصل بوده اند، قربانی می شدند. یا کاهن از آنها می خواست که چند سگ یا حیوان دیگر به این روح بدطینت تقدیم کنند. عبدالمطلب آماده بود تا پسرش را در پای این جن-شیطان که خطبه کاهنه یا مدیوم آن بود قربانی کند. ابن هشام جواب کاهنه به درخواست عبدالمطلب را به این صورت بیان می کند:

بعد از یک روز پیش من باز آی، تا زمانی که کسی که من به او ارتباط دارم پیش من بازگردد.(10

جن-شیطان پیش خطبه می آید و کاهنه مزبور به عبدالمطلب اطلاع می دهد که می توان شتر به جای فرزندش که بعدها پدر محمد می شود قربانی کند

وقتی می خواهیم درباره دین کسی تصمیم بگیریم می توانیم در بیشتر موارد به این مساله نگاه کنیم که آن فرد فرزندانش را برای عبادت و انجام مناسک دینی به کجا می برد. اگر این بچه ها را به کلیسا ببرد، معلوم می شود که مسیحی است و اگر آنها را به کنیسه ببرد معلوم می شود یهودی ست اما وقتی آنها را در یک مراسم مخفی که توسط یک کاهنه جن-شیطان اداره میشود شرکت می دهد، می توان نتیجه گرفت، که او به همین مذهب اسرارآمیزی تعلق دارد که این کاهنه ارائه می دهد. در آن زمان کلیساهای زیادی در عربستان بودند. به خصوص در شهر نجران. همچنین کنیسه های زیادی در نزدیکی مکه بودند. اما عبدالمطلب تمام این ها را رها کرد و حتی جان پسرش را به کاهنه جن-شیطان پیشنهاد داد

مساله بعدی علاقه او به پیدا کردن همسر آینده محمد از میان کاهنه های جن است. او عبدالله را با تعداد زیادی کاهنه جوان جن آشنا می کند. یکی از این موقعیت ها که در کتاب حبیبه می آید بدین صورت است

زمانی که عبدالمطلب پسرش را برای ازدواج آماده می کرد. به کاهنه جنی از قبیله توبباله رسید، شهر کوچکی در یمن. نام کاهنه فاطمه بود دختر مار الخثعمیه. (11

کاهنه دیگری که عبدالمطلب به پسرش پیشنهاد داد، رقیه بنت نافل بود. ابن هشام اشاره می کند که عبدالمطلب او را در کنار کعبه به عبدالله معرفی کرده است. جایی که این کاهنه قسمتی از آیین های سری بوده است که درون و اطراف کعبه برگزار می شده است!(12

سرآخر، عبدالمطلب آمنه را به همسری محمد بر میگزیند که خاله او سودا بنت زهرا کاهنه اعظم جن در مکه است. الحلبی تاکید می کند که این ازدواج برای نزدیکی عبدالمطلب به کاهنه اعظم، سودا بنت زهرا ست.(13

پس عبدالمطلب چاهی که کنده است و به دو بت جن-کاهن اختصاص می دهد و همچنین قصد دارد پسرش را در این راه قربانی کند. او حتی سعی در ارتباط فامیلی با کاهنه های این آیین دارد و از طرف دیگر از آنها مشاوره می گیرد. اینکه ادعا کنیم عبدالمطلب آیینی غیر از آیین جنیان داشته است کار سختی است

1- Ibn Hisham, I, 69
2- Ibn Hisham, I, 117, 118
3- Ibn Hisham, I, 126; Halabieh,I, 58
4- Halabieh, I, 121
5- Halabieh, I,122
6- Ibn Hisham, I,119
7- Al-Nuwayri, Nihayat al-arab fi funun al-adab, 3, 133
8- Al-Nuwayri, Nihayat al-arab fi funun al-adab, 3, 123
9- Ibn Hisham, I, 126,127
10- Ibn Hisham, I, 126; Halabieh, I, 58
11- Halabieh, I, 63
12- Ibn Hisham, I, 128
13- Halabieh, I, 73,74

بخش بعد

صحابه سوال کننده و دونیم شونده

DancingQuestioner

SSVD69@gmail.com